lost in my own thoughts

ساخت وبلاگ
ادما.... همین کلمه ی ساده ...همین پیچیدگی بی پایان! پر از بالا و پایین! پر از دروغ! پر از لایه های پنهان! پر از سوال و جواب! پر از سیاهی پر از سپیدی! زندگی پر از این ادما هاست! پر از چیز هایی که باور نا پذیرن! ولی میدونی زندگیه دیگه باید بگذره بره جلو! lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

باز شبی قدری دگر... چشم من در پس تاب و تب چشمان تو است! جوشن و قران من هم لحن و آوای تو است! اشک که میریزم برای آن ضریح گرم آغوش تو است! وان همه ناله براید از دلم آری، ولی مال تو است! کفر میگویم ولی موعود و معبود منی! پیش اَلَله توبه کردم این همه کفر و گناه مال تو است! lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

دستامو گرفت...دستایی که سرد تر از همیشه بود! نزدیک تر اومد و فاصله ای که شاید میخواستم همیشه باقی بمونه رو پر کرد! فاصله ای که شاید از اتفاق بعدش میترسیدم! دستمو روی سینش گذاشت! تو چشمام زل زد و در حالی که میدونست حس خوبی نسبت به گریه ندارم پلک محکمی زد تا چشماش از تاری اشکاش یا شاید از تمنا و خواهش رها بشه! دستاش میلرزید،قلبش هم و حتی نگاهش! چند باری اب دهنشو قورت داد و با بغض فریاد ارومی زد... _لعنتی منمم!!!!همونی که دوسش داشتی! همونی که عاشقش بودی! lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

دیشب همین ساعت ها بود گوشیم زنگ خورد! دکترم بود...از همون حرفای همیشگی و احوال پرسی های منظور دار و بلا بلا بلا.... نزدیکای خدافظی گفت چرا بیداری؟ گفتمش مگه من از تو پرسیدم؟ ناراحتیش بی مورد بود... گفت داروهاتو نمیخوری نه؟ فهمیدم از بیخوابیم متوجه شده ولی گفتم چرا میخورم! دوباره خیلی جدی تر گفت کدومشون؟ گفتم خب معلومه همشون طبق همون نسخه ی قدیمی! سر ساعت و مو به مو! نفسشو بیرون داد گفت ببین من خودم این کارم قول میدم حتی یکیشو هم نخوردی تو این هفته! حرصم lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

چشامو که باز کردم همه چیز تغییر کرده بود! رنگ دیوارا...کتابای توتاقچه...نوشیدنی روی میزم که دیشب نصفه رهاش کردم...و حتی میزم! جلوی اینه که رفتم فهمیدم اشتباه میکردم و همه چیز مثل قبله به جز من :) lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 85 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

حالم؟ نه خوب نیست...خیلی وقته نیستا... خیلی وقته واسه خیلیامون هیچی درست نیست هیچی سر جاش نیست منم نه راسیتشو بخوای خوب نیستم.... راستشو بخوای خیلی وقته از ته دل نخندیدم...فقط سعی کردم بقیه رو بخندونم... خیلی شباست با گریه میخوابم خیلی‌ وقتا توی حموم میمونم تا کسی یهویی اشکامو نبینه! خیلی وقته برا هر چیز کوچیک و بزرگی حسرت میخورم و عصبی میشم! خیلی وقته احساس تنهایی میکنم! خیلی وقته تظاهر میکنم چون بقیه مسعول حال بد من نیستن و این بد ترم میکنه! خیلی وقته lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

_سوال!؟ +بپرس! _دل چیه آقا؟ +یعنی چی که دل چیه؟ _دل دیگه آقا یعنی چی نداره! _همونی که درد میگیره مادر بزرگ چایی نبات برات درست میکنه رو میگی؟ _نه آقا اونو میدونیم به خدا اینقدر هم خنگ نیستیم دیگه آقا. +اوووم نه پسرم تو خیلی هم باهوشی پس شاید اونی رو میگی که جیگرکی سر میدون رو تابلوش میزنه و میگه دل و قلوه ی کبابی گرم؟ _نه آقا یه بار تولدمون بود داداش بزرگه قلکشو شکوند یکی دو سیخشو زدیم به بدن. +اوووم اینطور که پیداست دل و روده رو هم نمیگی نه؟ _نه آقا lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23

واقعا دلم براش میسوزه... میپرسی کی یا چی؟ کوتاه بگم انسان! موجود ضعیفی که بیشتر از اونی که باید حس میکنه... گاهی وقتا بعضی دردا و غما خیلی بیشتر از چیزی ان که این جسم لعنتی بتونه تحمل کنه با حتی بروز بده... داد بزنیم؟ تا کجا؟ تا کی؟ گریه؟ نه لطفا... ابن یکی بچگانست! شاید بخوای بدویی خب این پاهای لعنتی که پا به پای ذهنت نمیدوعه! عوم خواب چطور؟ صادق باشیم اکثر مواقع فراره و بالاخره باید با واقعیت بیداری رو به رو شد! حتی اگه مثل من هم عادت داشته باشی مشت lost in my own thoughts...
ما را در سایت lost in my own thoughts دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missingmental بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23